پنجشنبه 4 مهرماه 1398
از همون دیشب که رفتیم ماهشهر برای خرید باتری برای ماشین راوفور سعید هوا به یکباره شرحی شد و صبح امروز که از خواب بیدار شدم هوا شرجی کاملا شرجی و دم کرذه بود . ( حالا جواد چطوری رفته آبادان و سعید چطوری رفته اهواز نمی دونم ) .
می خواستم برای گرفتن کتابها برم ماهشهر ولی خب ماشین نداشتم و از خیرش گذشتم و به انجام کار مورد علاقه و روتین ام یعنی نوشتن مشغول شدم .
سعید ,هوا ,پنجشنبه ,شدم ,ماشین ,چطوری ,پنجشنبه 4 ,مهرماه 1398 ,چطوری رفته ,4 مهرماه ,گرفتن کتابها

درباره این سایت