يكشنبه 10 شهريورماه 1398
امروز ديدم خبري از سعيد نيست و زنگي نميزنه زنگ هم كه زدم جواب نداد حدسم درست بود خوابش برده بود . با يه ماشين عبوري اومدم تا ميدون بيمارستان و هنوز پياده نشده بودم كه آقاي نوروزي نگه داشت و با ماشين اش منو تا شركت رسوند بخاطر ترافيك توي راه ساعت 8:33 با سه دقيقه تاخير ورود زدم
بين راه گفت چرا زياد يوگا نميايي ؟ بچه ها شايعه هايي در موردت ميگن . ! گفتم شايعه از عدم شفافيت مياد و بخشي هم بخاطر بيكاري مردمه اگه من خودم علت نيومدنم رو مي گفتم برام شايعه درست نمي كردند .
در مورد كوهنوردي اخيري كه به همدان داشتند هم صحبت كرديم اين برخلاف لك خيلي ناراضي نبود .
امروز بعد از چند هفته اول صبح هوا شمال شد ولي دوباره شرجي شد و ظهر كه مي رفتم ناهار دوباره باد سوزان شمال مي وزيد كه پوست صورت رو مي سوخت بايد اسمش رو بذاريم تشباد . مثه تشبادهاي عسلويه . !
موقع ناهار دوستم علي حلوايي رو ديدم كه گفت مطلب در مورد كتابها رو براي آقاي عزيزي فرستاده و اونم خيلي خوشش اومده و استقبال كرده . و قول همكاري داده . اميدوارم بتونه روياي منو كه انتشار اين كتاب ها در بين كاركنان مجموعه نفت هست رو عملي كنه اگه اين كار رو بكنه كمك بزرگي به من و به ناشرم كرده . اميدوارم
يكي از ويژگي هاي شبكه هاي اجتماعي و اينترنت و وبلاگ نويسي اينه كه زمينه آشنايي با خيلي از افرادي رو كه دنبالشون هستيم فراهم مي كنن . البته اگه اين افراد مزاحم و فرضت طلب بذارن همين امروز داشتم فهرست وبلاگ هاي بروز شده رو مرور مي كردم وبلاگ يه خانومي رو ديدم به اسم رها .كه چقدر چهره زيباي دارن .و طبق مشخصات پروفايلشون هم تحصيل كرده و اهل تهران هم هستند دقيقا از اون نوع دخترهايي كه مورد علاقه من هست . براش يه كامنت گذاشتم نوشته هاي كوتاه و جالبي داره . اينم از معجزه اينترنت و وبلاگ نويسي
رو ,كه ,مي ,هم ,كرده ,مورد ,در مورد ,و اونم ,اونم خيلي ,فرستاده و ,عزيزي فرستاده ,آقاي عزيزي فرستاده
درباره این سایت